سفارش تبلیغ
صبا ویژن



اهل کتاب و پیامبر اکرم - قسم به اسبان دونده مجاهدان...






درباره نویسنده
اهل کتاب و پیامبر اکرم - قسم به اسبان دونده مجاهدان...
والعادیات
ما مسلمانان اشغال بیت المقدس را همچون جراحتی در قلب خویش می‏یابیم که جز با فتح آن و بازگشت دیگر‏باره اش به دامان اسلام التیام نمی‏یابد.‏.. تقدیر تاریخ در جنگی که میان مسلمانان با اشغالگران کنونی فلسطین روی خواهد داد معنا خواهد شد... بیت‏المقدس، آماده باش. سپاه محمد (ص) خواهد آمد. (شهید آوینی)
تماس با نویسنده


لینک دوستان
تحریم کالاهای صهیونیستی
پاسخ به سؤالات وهابیت
مؤسسه تحقیقاتی ندا
مقاومت اسلامی لبنان
خبرگزاری قدس
سجیل (شعر مقاومت)
قدس‏مقدس
عادیات
نماینده
اقصی
وثاق
محمدرضا زائری
ایرانیان مقیم لبنان
اطلاعات شهدا (ایثار)
کمپین تحریم کالاهای صهیونیستی

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
اهل کتاب و پیامبر اکرم - قسم به اسبان دونده مجاهدان...


لوگوی دوستان

وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :35075
بازدید امروز : 4
 RSS 

   

به بهانه‏ی ولادت خاتم‏النبیین

بزرگان یهود از طلوع ستاره سرخ با‏خبر شدند و کشیشان مسیحی بر محراب کلیساها نام محمد را دیدند و زرتشتیان آتش هزار ساله را از دست دادند... این وقایع در جای جای زمین، خبر ولادت پیامبر خاتم را جهانی ساخت. در شب میلاد، بزرگان یهود و نصارا هر کدام در محلی جمع شده بودند و صفات پیامبر (ص) را ذکر می‏کردند. حبیب راهب گفت: این علامات به وجود نیامده مگر برای پیامبری فرستاده شده در این زمان، که ما اسم و صفت او را در تورات و انجیل و زبور و دیگر کتاب‏های آسمانی یافته‏ایم. هر کس به او ایمان بیاورد، نجات یافته و هر کس او را انکار کند، هلاک می‏شود.

منقول است از عبد‏الله‏ بن سلام (از علمای یهود که اسلام آورد) که گفت: و‏الله ما می‏شناسیم محمد را زیاده از آنچه فرزندان خود را می‏شناسیم. زیرا که نعت آن حضرت را در کتاب‏های خود خوانده‏ایم و در آن شک نداریم. 1

کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده‏ایم، او (پیامبر) را هم‏چون فرزندان خود می‏شناسند؛ ولی جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان می‏کنند.  (بقره / 146)

در حدیثی از امام حسن(ع) نقل شده که فرمودند: گروهی از یهود به خدمت حضرت رسول(ص) آمدند و اَعلم ایشان، چند سؤال کرد و حضرت، همه را جواب فرمود. او بعد از شنیدن آن جواب‏ها مسلمان شد و نامه‏ای بیرون آورد که جمیع آن جواب‏ها که حضرت فرموده، در آن مکتوب بود. سپس گفت: یا رسول‏الله! به حق آن خداوندی که تو را به حق فرستاده ‏است، ننوشته‏ام این سؤال‏ها و جواب‏ها را مگر از الواحی که حق تعالی برای حضرت موسی(ع) فرستاده‏بود. و در تورات آنقدر فضل تو را خوانده‏ام که در تورات، شک کردم. و چهل سال است که نام تو را از تورات محو می‏کنم و هرچند محو کردم باز نوشته دیدم. در تورات خوانده بودم که این مسائل را به غیر از تو کسی جواب نخواهد گفت...  2

ما نشانه‏های روشنی برای تو فرستادیم. و جز فاسقان، کسی به آن‏ها کفر نمی‏ورزد... و هنگامی‏ که فرستاده‏ای از سوی خدا به سراغ‏شان آمد، و با نشانه‏هایی که نزد آن‏ها بود، مطابقت داشت، جمعی از آنان که به آن‏ها کتاب آسمانی داده شده بود، کتاب خدا را پشت سر افکندند، گویی هیچ از آن خبر ندارند.  (بقره / 99 و 101)

(منبع 1 و 2: حیاة القلوب، جلد 3 / علامه مجلسی / انتشارات سُرور.)

اخبار سطیح کاهن درباره پیامبر اکرم(ص): در سرزمین یمامه کاهنی به نام سطیح زندگی می‏کرد که بسیاری از پادشاهان در مشکلات به او مراجعه می‏کردند. در ماه‏های اول ازدواج عبدالله و آمنه، روزی سطیح به آسمان نگاه می‏کرد که با منظره‏ای غیر‏عادی از نورهای درخشنده روبرو شد. به غلامان و همراهانش گفت:« این انوار را علامت‏هایی عظیم می‏بینم... می‏بینم که نورهایی از آسمان به زمین نازل می‏شوند و گمان می‏کنم که مادر آن هاشمی به او باردار شده و ولادت آن مولود نزدیک است. اگر چنین باشد، وای بر من.» سطیح به دیگر کاهنان نامه نوشت و از آن‏ها درباره‏ی آن نورها سؤال کرد. از جمله به زرقاء کاهنه‏ای در یمن. او در پاسخ نوشت: « این نورها از آل‏عبد‏مناف و به سبب شخصی به نام محمد است که پیامبر خواهد شد. بدان که این علائم به دلیل نزدیک شدن آن هاشمی است. هنگامی که نامه مرا خواندی، برخیز و به سوی مکه بشتاب، که من نیز به آنجا می‏روم تا حقیقت امر را بدانم. در مکه به کمک یکدیگر حیله‏ای به کار می‏بندیم و نور این مولود را پیش از درخشیدن، خاموش خواهیم‏ کرد.» هنگامی که پاسخ زرقاء به سطیح رسید، او بار سفر بست و گفت: « من به سوی آتشی می‏روم که در حال شعله‏ گرفتن است. اگر توانستم آن را خاموش کنم به یمامه باز می‏گردم و اگر نتوانستم از هم‏اینک با شما خداحافظی می‏کنم. زیرا پس از آن به شام می‏روم و در آنجا ماندگار می‏شوم تا بمیرم.» سپس به همراه قوم خود به سوی مکه حرکت کرد. هنگامی که به مکه رسیدند، ابوطالب همرا برادرانش نزد سطیح آمدند. سطیح با دیدن ابوطالب، به او گفت: شما خاندان بهترین مردم، از نسل هاشم، و تو و برادرت، صاحب بهترین نسل‏ها هستید. بدون شک تو عموی پیامبری هستی که در اخبار و کتب پیشینیان ذکر شده. پس نسب خود را از من که شما را می‏شناسم، پنهان مدار. سپس به عبدالله اشاره کرد و رو به مردم گفت: به زودی فرزند این شخص، به پیامبری مبعوث می‏شود. و شخصی او را یاری خواهد کرد که پسر‏عمویش است. آنگاه به ذکر اوصاف پیامبر و امیرالمؤمنین پرداخت و نام و نسب ایشان را بنا بر تورات و انجیل بیان کرد. پس از این، مردم سراغ سطیح می‏رفتندتا از او درباره پیامبر آخر‏الزمان بشنوند. سطیح به آنان گفت: شما سراغ من آمده‏اید تا از دلایل نبوت بپرسید و درباره پیامبر طاهر و پاکیزه که شکننده‏ی بت‏ها و ذلیل کننده‏ی کاهنان و ساحران است، بشنوید. به خدا قسم، ما هرگز با ظهور او خوشحال نخواهیم شد. چرا که کاهنان، هنگام ولادت او از مقام خود، سقوط می‏کنند. من با جرأت می‏گویم هنگامی که او به دنیا بیاید، سطیح هیچ دلیلی برای زندگی نخواهد داشت. و در آن روز درخواست مرگ خواهد کرد. و آن درخواست نزدیک است...

(ماجرای سطیح کاهن، زرقاء کاهنه و دیگر علمای یهود، و اخبار آنان درباره پیامبر اکرم و حضرت علی(ع)، در بحار‏الانوار، جلد 15، مفصل و جالب توجه است. خلاصه‏ای از ماجرای سطیح و زرقاء، در کتاب گزارش لحظه به لحظه از ولادت پیامبر(ص) / محمد‏رضا انصاری / انتشارات دلیل ما،  آمده است.)

هنگامی که مؤمنان را ملاقات کنند، می‏گویند: ایمان آورده‏ایم. ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت کنند، (بعضی به بعضی دیگر اعتراض کرده) می‏گویند: چرا مطالبی را که خداوند (درباره صفات پیامبر) برای شما بیان کرد، به مسلمانان بازگو می‏کنید تا در پیشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال کنند؟ آیا نمی‏فهمید؟  (بقره / 76)

و هنگامی که از طرف خداوند، کتابی برای آن‏ها آمد که موافق نشانه‏هایی بود که با خود داشتند و پیش از این به خود نوید پیروزی بر کافران می‏دادند؛ با این همه، هنگامی که این (کتاب و پیامبری) را که از قبل شناخته بودند، نزد آن‏ها آمد، به او کافر شدند. لعنت خدا بر کافران باد.  (بقره / 89)

                               ***********************************

آری، تو را می‏شناختند. مانند فرزندان‏شان. با همه‏ی جزئیات... و اسم‏ت را می‏دانستند. که در کتاب‏های‏شان آمده بود: اِسمُهُ احمد.* و نیز زمان ولادت‏ت را... از این رو سال‏ها زودتر به مکه آمدند تا قبل از حضورت در جهان، کار را تمام کنند. اگر‏چه به قیمت کشتن آمنه (س).

و تقدیر این بود: تو بیایی. که جهان، از همان لحظه‏ی آغاز خلقت، منتظر تو بود. منتظر خاتم‏النبیین، محمد امین... و تو آمدی. با همه‏ی دلایل روشن... و با این همه، انکارت کردند. انکاری از سر یقین و آگاهی، از سر لجاجت و خودخواهی...

 و هنوز این انکار ادامه دارد. انکارِ همه‏ی آنچه منسوب به توست... انکارِ وصی‏ات، فرزندانت، امّتت... خانه و مسجد و قبله‏ات... و همه‏ی آثار حضورت... از مکه... تا مدینه... تا قدس...

و ای رسول خدا، این روزگار ماست که می‏بینی: شبیه روزگار مردمانِ زمانه‏ی تو. با همان دردها و گرفتاری‏ها، همان طعنه‏ها و بهانه‏ها، همان جنگ‏ها  و  جنگ‏ها... اگرچه با الفاظی متفاوت...  و این روزگار ماست: بدتر از روزگار مردمان زمانه‏ی تو... که ما نه حضور تو را داریم، نه ظهور فرزندت را... و این مصیبتِ عُظمای روزگار ماست...

*: سوره صف، آیه 6: به یاد آورید هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: « ای بنی‏اسرائیل، من فرستاده‏ی خدا به سوی شما هستم... و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می‏آید و نام او احمد است.» پس هنگامی که او (احمد) با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: این سِحری است آشکار.                     

(ترجمه‏ی آیات قرآن کریم از آیت‏الله مکارم شیرازی.) 

 

 

 

 



نویسنده » والعادیات » ساعت 5:2 عصر روز پنج شنبه 87 اسفند 22